جدول جو
جدول جو

معنی خوش لباسی - جستجوی لغت در جدول جو

خوش لباسی(خوَشْ / خُشْ لِ)
حالت خوش لباس
لغت نامه دهخدا
خوش لباسی
خوشپوشی نیکپوشی حالت خوش لباس نیکو جامگی
تصویری از خوش لباسی
تصویر خوش لباسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش لباس
تصویر خوش لباس
ویژگی کسی که لباس خوب بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ لِ)
آنکه لباس یا جامۀ خوش دوخت و برازنده به الوان متناسب پوشد، آنکه لباس در تن او خوب جلوه کند
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ زَ)
خوش بیانی. خوش تقریری. خوشگوئی. خوش سخنی:
بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی.
فرخی.
، نرم گویی:
و آنگه به کلید خوش زبانی
بگشاد خزانۀ نهانی.
نظامی.
با من آن مه به خوش زبانیها
کرد بسیار مهربانیها.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لِ / لُ)
خوش عنانی. مقابل بدلگامی. رامی. غیر حرونی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لِ)
خوب رویی. تازه رویی. خوش منظری:
بشغل دل و رنج تن کم نکردی
ازین تازه رویی وزین خوش لقایی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لُ / لَ)
خوش خلقی. مقابل بدلعابی. بجوشی. مرافقت
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش لباس
تصویر خوش لباس
خوشپوش آنکه جامه نیک پوشد نیکو جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوب لباسی
تصویر چوب لباسی
((لِ))
چوب رختی، وسیله ای به شکل میله ای منحنی متصل به قلاب برای آویزان کردن لباس
فرهنگ فارسی معین
جارختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شادخواری، نوش خواری، سرمستی، سرخوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شیک، لباس زیبا، جذّاب، تمیز و مرتّب
دیکشنری اردو به فارسی